معنی جامع البیان
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سبق البیان. [س َ قُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب) اشتباهات لفظی. سهو در کلام.
سابق البیان
سابق البیان. [ب ِ قُل ْ ب َ] (ع ص مرکب) در پیش گفته شده. سابق الذکر. مذکور. مزبور.
فرهنگ عمید
[جمع: جوامع] هر چیز تمام و کامل،
مشتمل بر. حاوی،
جمعکننده، گردآورنده، فراهمآورنده،
(اسم) مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه میخوانند، مسجد آدینه،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تام، فراگیر، کامل، مستوفا، مشروح، مفصل،
(متضاد) ناقص
عربی به فارسی
ماشین جمع , افعی , مار جعفری , تحصیلدار , جمع کننده , فراهم اورنده , گرد اورنده
فارسی به آلمانی
Allgemein [adjective], Groß weit umfassend, Groß, Weit, Katholisch
فرهنگ معین
(اِفا.) جمع کننده، گرد - آورنده، (ص.) تمام، کامل، (اِ.) مسجدی که در آن نماز جمعه گزارند. [خوانش: (مِ) [ع.]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
فراگیر
کلمات بیگانه به فارسی
فراگیر
فارسی به عربی
جنرال، شامل، عالمی، کاثولیکی، کبیر، واسع
فرهنگ فارسی هوشیار
گرد آرنده، فراهم آورنده و یکی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ فارسی آزاد
جامِع، جمع کننده، گرد آورنده، واجِد، دارنده، تمام و کمال، کامل، (جمع:جَوامِع)،
معادل ابجد
208